خورشت باميه

ساخت وبلاگ
    آشا زندگي خيلي سخت تر از انچه فكرش رو ميكردم بود. هر كاري ميكردم همش هفتم در گرو هشتم بود.محيط كارم زياد خوب نبود و امروز استعفا داده بودم. هنگام برگشتن به خونه از كيوسك سر كوچه روزنامه گرفتم و رفتم خونه. لباسهام رو عوض كردم و زير كتري رو روشن كردم وقتي كه به جوش امد براي خودم چاي ريختم و رفتم جلوی تلویزیون نشستم و سریال مورد علاقم داشت شروع می شد. روزنامه وخودکاری برداشتم و شروع کردم به خوندن روزنامه و شغل هایی که می تونست به درد من بخوره دورشون را خط می کشیدم. گوشیمو برداشتم و شماره ی مورد نظرمو گرفتم. بعد از شنیدن شرایط فهمیدم که به درد من نمی خوره. یکی دو شماره ی دیگه رو هم گرفتم ولی فایده نداشت.روزنامه رو پرت زدم کنار و کنترل تلویزیون رو برداشتم و رفتم خودم رو انداختم روی کاناپه همینطور که داشتم TV نگاه می کردم در باز شد و سعیده خسته و کوفته اومد تو. سعیده شیرازی سال چهارم معماری بود و نامزد داشت. پسر عموش. سعیده از همه بلند تر و خوش پوش تر بود. بعد سپیده اومد خونه. اون از همه بزرگتر و دانشجوی ترم 7 حقوق بود و اصالتا کرمانی بود ولی تهران به دنیا اومده بود. نفر سوم هم ریما هم رشته ی من بود ولی اون رشتی بود. آخرین نفر هم من هستم آشا 22 ساله مشغول خوندن ترم 5 مامایی که به خاطر شرایط خانوادگی مجبور بودم خانه دانشجویی بگیرم. البته پدرموضعیت مالی خوبی داره ولی من نتونستم به خاطر خورشت باميه...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapatibread بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:56

ایلام زیبای من هم دیدنی های زیادی دارد، کاش ما قدر این زیبایی ها رو می دانستیم و از ان به خوبی استفاده میکردیم. ایلام من به اینده ات امیدوارم.  خورشت باميه...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapatibread بازدید : 33 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 13:37

    مدتي بود كه دلم مي خواست ايلام شهر كوچكم را بگردم، ولي به هر دليلي امكانش فراهم نمي شد. تا اينكه امسال عيد به آرزو ديرينه ام رسيدم، متاسفانه نه به طور كامل. در جمعی خانوادگی بوديم كه همسرم اعلام كرد برنامه امسال ما سفر به شيراز است، و دو روز قبل از سال نو حركت ميكنيم. هر كسی در مورد برنامه نوروزش حرفی زد. برادر همسرم گفت: امسال برنامه او و زنش ايلام گردی است.  آنها ازهمه دعوت كردند كه در صورت مايل بودن به آنها بپیوندند. آن شب گذشت ولی همه ی  ذهن من حول و حوش حرفهای برادر همسرم می چرخيد. ذهنم جرقه ای زد.چرا الان كه فرصتی پيش آمده و همسفر پيدا كرده ايم به آرزويم نرسم. اين موضوع رو خيلی با احتياط با همسر و بچه ها در ميان گذاشتم،همه مخالفت كردند كه البته مخالفت آنها هم دور از انتظار من نبود.براي سفر شيراز از تابستان برنامه ريزي شده بود. ول با هر ترفندی كه شد خانواده راضی شدند كه قيد سفر شيراز را بزنند و مادر خانواده را در رسيدن به آرزويش همراهی كنند.   خورشت باميه...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapatibread بازدید : 32 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 13:37

    آشا زندگي خيلي سخت تر از انچه فكرش رو ميكردم بود. هر كاري ميكردم همش هفتم در گرو هشتم بود.محيط كارم زياد خوب نبود و امروز استعفا داده بودم. هنگام برگشتن به خونه از كيوسك سر كوچه روزنامه گرفتم و رفتم خونه. لباسهام رو عوض كردم و زير كتري رو روشن كردم وقتي كه به جوش امد براي خودم چاي ريختم و رفتم جلوی تلویزیون نشستم و سریال مورد علاقم داشت شروع می شد. روزنامه وخودکاری برداشتم و شروع کردم به خوندن روزنامه و شغل هایی که می تونست به درد من بخوره دورشون را خط می کشیدم. گوشیمو برداشتم و شماره ی مورد نظرمو گرفتم. بعد از شنیدن شرایط فهمیدم که به درد من نمی خوره. یکی دو شماره ی دیگه رو هم گرفتم ولی فایده نداشت.روزنامه رو پرت زدم کنار و کنترل تلویزیون رو برداشتم و رفتم خودم رو انداختم روی کاناپه همینطور که داشتم TV نگاه می کردم در باز شد و سعیده خسته و کوفته اومد تو. سعیده شیرازی سال چهارم معماری بود و نامزد داشت. پسر عموش. سعیده از همه بلند تر و خوش پوش تر بود. بعد سپیده اومد خونه. اون از همه بزرگتر و دانشجوی ترم 7 حقوق بود و اصالتا کرمانی بود ولی تهران به دنیا اومده بود. نفر سوم هم ریما هم رشته ی من بود ولی اون رشتی بود. آخرین نفر هم من هستم آشا 22 ساله مشغول خوندن ترم 5 مامایی که به خاطر شرایط خانوادگی مجبور بودم خانه دانشجویی بگیرم. البته پدرموضعیت مالی خوبی داره ولی من نتونستم به خاطر خورشت باميه...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapatibread بازدید : 32 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 13:37

تقصیر من نبود، حضور ژیلا در خانه ما آن هم در اتاق مادرم برای منی که عاشق مادرم بودم سخت و سنگین بود مخصوصا اینکه مخفیانه بود. همین موضوع من رو واقعا شوکه کرده بود. بگذریم. همینطور که داشتم تلویزیون رو نگاه می کردم، موبایلم زنگ خورد. نگاه کردم، شماره خونه پدریم بود. حوصله نداشتم اما باید جواب می دادم بابا رضا حسابی از جواب ندادن متنفر بود و از دماغمون درش می آورد. از سر ناچاری جواب دادم: -بله بفرمایید صدای ژیلا غافلگیرم کرد!-سلام آشا جان خوبی عزیزم؟ غافلگیر شدی؟ -سلام خانم ممنون من خوبم، راستش آره واقعا غافلگیر شدم یعنی انتظار نداشتم، خلاصه در خدمتم؟ -می خوام یه چیزی بگم جواب رد نده لطفا -بگو اگه راه داشت در خدمتم -امروز 25 آبان تولد بابا رضا هستش یه جشن کوچیک براش تدارک دیدم . گفتم تو هم باشی. یعنی می خواستم همه حضور داشته باشند. -من یه قرار دارم برای ساعت 10 اگه شد میام. - اگه شد؟ و اگه تونستم، اگه قرار لغو شد و غیره نداریم، منتظرتم. مواظب خودت باش، بای -ژیلا خانم اگه دوست داشتی بیام حداقل ساعتش رو می گفتی. -آخ ... ببخشید اصلا یادم رفت. برای شام امید و سیما هم هستن تو هم بیا -نه مرسی! ساعت جشن رو بگو ؟ -من که دوست دارم بیای -این رو که میدونم. ولی من وقت ندارم ببخشی -باشه هر جور راحتی ساعت 9 -باشه و نزاشتم حرف بزنه و گوشی را قطع کردم . اصلا با ژیلا صحبت کردن میره رو اعصابم. خدای من خورشت باميه...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapatibread بازدید : 33 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 13:37

فرزاد و مریم با دختر 7 ساله شون کنار خونه ی ما زندگی می کنند. تازه مریم دوست صمیمی سعیده و ریماست. ولی بودن فرزاد اونم اینجا برام خیلی عجیب بود. در حین ناباوری دو ضربه به در زدم و پشت بندش سعیده رو صدا زدم. هر دوشون هول کردن. سعیده که معلوم بود عجله ای لباس پوشیده، از اتاق بیرون اومد و در رو پشت سر خودش بست. سعیده با لکنت گفت: -سلام آشا، تو چطور اومدی تو؟؟ -من از اول خونه بودم! ولی دیدم مهمون داری مزاحم نشدم. خوش گذشت؟ اگه دیدی الان اومدم دیرم شده وسایلم داخل اتاقن -آشا جان، ببین برات توضیح میدم. بین خودمون میمونه دیگه؟ مگه نه خواهری؟ - سعیده دیرم شده ردش کن بره می خوام لباس عوض کنم برم با حالت التماسی گفت: -به کسی چیزی نمی گی؟؟؟ -امیدوار نباش .... برو ردش کن رفتم به سمت روشویی که مسواکم رو بزنم. داشتم مسواک می زدم که صدای بازو بسته شدن در اومد. اومدم بیرون سعیده روی کاناپه دراز کشیده بود. بدون هیچ حرفی از کنارش گذشتم. یه لباس شب دکلته آبی نفتی بلند داشتم که از سینه تا روی زانو به حالت طاووس سنگ کاری شده بود رو پوشیدم و آرایشی غلیظ تر از همیشه کردم. بعد کیفم رو برداشتم و به نزدیکترین آژانس زنگ زدم و راهی مراسم شدم. ادامه دارد... برچسب‌ها: رمان جديدم خورشت باميه...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapatibread بازدید : 28 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 13:37

کیوان به اصرار لهراسب با م رفتیم بازار. من از بازار رفتن و الکی توی خیابونا چرخیدن متنفرم. همینطور که داشتیم توی خیابون پرسه می زدیم موبایلم زنگ خورد. لیلا نامزدم بود. این مدتی بود که با هم مشاجره زیادی داشتیم و این اذیتم می کرد. تماس رو برقرار کردم -سلام لیلا خانم -سلام کیوان خوبی؟ چه خبر؟ کجایی؟ -خوبم تو چطوری؟ بیرونم. چطور مگه؟؟ -بابا زنگ زد کارت داشت -لیلا تورو جدت بی خیال شو. من که بهت گفتم حوصله بحث های تکراری رو ندارم یکدفعه احساس کردم یه نفر اومد تو بغلم. خیلی جا خوردم خشکم زد و گوشی از توی دستم لیز خورد و افتاد. نگاهی به شخصی که بغلم بود انداختم. دختری بود زیبا 20-22 ساله. هول و از شدت خجالت سرخ شده بود. بعد معذرت خواهی زیاد وارد انگشتر فروشی شد. هر کاری کردم نتونستم از مغازه دور بشم. هر جور شده لهراسب رو از سرم باز کردم و دم در انگشتر فروشی منتظر موندم. بعد مدتی دختره با عجله از مغازه بیرون اومد،سوار اولین تاکسی که گیرش اومد شد و رفت. شانس آوردم ماشین منم همون نزدیکی ها بود. سوار شدم و دنبال تاکسی راه افتادم. چند میدون بالاتر دریه خونه ویلایی توقف کرد و دختره وارد خونه شد. بعد رفتن اون هر کاری کردم نتونستم اونجا رو ول کنم. حدودا یک ساعت بعد یه پسر 29-30 ساله با سر و وضع آشفته از خونه خارج شد. بعد نگاهی کوتاه به پسره متوجه شدم که برادر لیلا، فرزاد هستش. تازه خونه ی اونا 2 خورشت باميه...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chapatibread بازدید : 30 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 13:37

1- فرض كنید شما مشخصه صورت كسی هستید, كدام قسمت ازصورت او هستید؟الف : چین وچروكب : لكهج : خال زیبایید : كك ومكت :لبخند2- دوست دارید چه نوع پرنده ای باشید؟الف : شباهنگب : جغدج : عقابد : فلامینگوت : پنگوئن3- كدام یك ازآلات موسیقی را دوست دارید؟الف: پیانوب : ویلونج : سازدهنید : گیتارت : دف4- كدام یك ازبرنامه های تلویزیونی برای شما جالب تراست؟الف : اخباروبرنامه های مستندب : فیلم های درام وزندگی نامهج : هیجانی وپلیسید : عشقی وماجراییت : كمدی وكارتون5- كدام یك ازبازی های شهربازی را بیشتردوست دارید؟الف : هیچ كدام , من ازشهربازی متنفرمب : قطاریا قایقج : نمایش واجرای كمدید : چرخ وفلك ووسایلی كه سریع می چرخندت :ترن های هوایی سریع السیر6- آیا شما به اشتباهات خودتان می‌خندید؟الف : هرگزب : به ندرتج : برخی مواقعد: معمولات: همیشه7- اگردوست شما سربه سرتان گذاشت چه عكس العملی نشان می دهید؟الف : عصبانی می‌شویدب: ناراحت می‌شویدج : برایتان جالب استد: تلافی می‌كنیدت :چندین برابرتلافی می‌كنید 8- اولین چیزی كه صبح موقع بیدارشدن به فكرتان خطورمی‌كند چیست؟الف : كارویا تحصیلب: مشكلات زندگیج : صبحانهد : روزی كه درپیش داریدت : كاری كه تا شب انجام خواهید داد 9- درزندگیتان چه شعاری دارید؟الف :وقت طلاستب: سحرخیزباش تا كامروا باشیج : آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسندد : زندگی كن وبه دیگران هم اجازه زندگ خورشت باميه...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : روانشناسي, نویسنده : chapatibread بازدید : 28 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 13:37

روز اول صبحانه : یک فنجان قهوه + یک حبه قند ناهار : 2 عدد تخم مرغ سفت آب پز + اسفناج پخته + 1 عدد گوجه فرنگی شام : 300 گرم گوشت پخته یا کبابی  + کاهو + آب لیمو ترش روز دوم صبحانه : یک فنجان قهوه + یک حبه قند ناهار : 10 ورق کالباس مرغ + یک لیوان ماست کم چرب شام : 300 گرم گوشت کبابی یا پخته +کاهو + آب لیمو ترش روز سوم صبحانه : یک فنجان چای + 2 عدد خرما ناهار : نصف سینه مرغ پخته یا کبابی + کاهو بدون آبلیمو شام : سالاد کرفس +کلم + گوجه فرنگی + سس آبلیمو روز چهارم صبحانه : یک فنجان قهوه +یک حبه قند + یک ورق نان تست ناهار : یک لیتر آبمیوه ترجیحا آب سیب یا هویج + یک لیوان ماست کم چرب شام : 2 عدد تخم مرغ آب پز + هویج پخته رنده شده + 200 گرم پنیر رژیمی یا کم نمک روز پنجم صبحانه : یک فنجان قهوه + یک حبه قند + یک ورق نان تست ناهار : یک عدد ماهی پخته یا کبابی کامل + یک قاشق چایخوری کره + آبلیمو شام : نصف سینه مرغ + کاهو + آبلیمو + روغن زیتون روز ششم صبحانه : یک فنجان چای + 2 عدد خرما ناهار : 10 ورق کالباس مرغ + یک فنجان ماست کم چرب شام : نصف سینه مرغ + کاهو + آبلیمو + روغن زیتون روز هفتم صبحانه : یک فنجان قهوه + یک حبه قند + یک ورق نان تست ناهار : 2 عدد تخم مرغ سفت آب پز + یک ورق کالباس + کاهو شام : سالاد کلم + گوجه فرنگی + سس آبلیمو + یک عدد میوه روز هشتم صبحانه : یک فنجان قهوه + یک حبه قند ن خورشت باميه...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : كانادايي, نویسنده : chapatibread بازدید : 31 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 13:37

خورشت باميه...
ما را در سایت خورشت باميه دنبال می کنید

برچسب : تصويري,ديدني,منطقه,تاريخي,تفريحي,ماژيندره,شهر,ايلام, نویسنده : chapatibread بازدید : 30 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 10:13